معنی از طایفه های سیستانی

حل جدول

از طایفه های سیستانی

نورا


طایفه

فرقه

ایل، عشیره، خاندان

لغت نامه دهخدا

سیستانی

سیستانی. (ص نسبی) منسوب به سیستان. اهل سیستان. || یکی از لهجه های مهم ایرانی است که مردم سیستان بدان تکلم کنند. فرهنگ نویسان آنرا یکی از چهار زبان متروک پارسی یاد کرده اند. ابوریحان بیرونی در صیدنه چند لغت از لهجه ٔ سیستان قدیم آورده است. (از فرهنگ فارسی معین).


علی سیستانی

علی سیستانی. [ع َ ی ِ سی] (اِخ) ابن جولوغ سیستانی. مکنی به ابوالحسن و متخلص به فرخی شاعر شهیر. رجوع به فرخی سیستانی شود.


شمس سیستانی

شمس سیستانی. [ش َ س ِ سی] (اِخ) شمس الدین محمدبن نصر (نصیر) سگزی. معاصر ملک تاج الدین و از شعرا و فضلای زمان خود بود و کتب متعدد تألیف کرده از آن جمله «مجمعالبحرین » است. دو رباعی زیر از اوست:
شاها باید کز تو دلی کم شکند
لطف تو هزار لشکر غم شکند
اندیشه بکار دار کاندر سحری
یک آه هزار ملک درهم شکند.
این قطره ٔ خون سیه قلب لقب
گفتا که منم محرم اسرار طلب
غم گفت که در خون کَشَمَش ْ اول بار
تا هر قلبی به لاف نَگْشاید لب.
(از ریاض العارفین ص 98).
رجوع به فرهنگ سخنوران شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

سیستانی

(صفت) منسوب به سیستان از مردم سیستان اهل سیستان سگزی، زبان و لهجه مردم سیستان.


طایفه

‎ مونث طایف، جماعتی از مردم دسته گروه، پاره ای از چیزی جمع: طایفات (طائفات) طوایف (طوائف) .

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

طایفه

تیره، ویس

کلمات بیگانه به فارسی

طایفه

ویس - تیره

مترادف و متضاد زبان فارسی

طایفه

آل، اعقاب، امت، ایل، تیره، جماعت، جنس، خاندان، خانواده، دسته، دودمان، سلسله، عشیره، قبیله، قوم، گروه، ملت

فارسی به عربی

طایفه

امه، جنس، عشیره، قبیله

فارسی به آلمانی

طایفه

Abstammung (f), Die [noun], Nation (f), Rasse, Sippe (f), Stamm (m), Volk (n), Volksstamm (m)

فرهنگ معین

طایفه

(اِفا.) مؤنث طایف، تیره، دسته، پاره ای از چیزی، جمع طوایف. [خوانش: (یِ فِ) [ع. طائفه]]

فرهنگ عمید

طایفه

جماعتی از مردم که آداب و اخلاق یا مذهب آنان یکی است، قوم، تیره،
گروه، دسته،

معادل ابجد

از طایفه های سیستانی

720

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری